همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که ” ای کاش”

تکیه کلام پیریت نشود ...

چگونه ... ؟!

http://atishbaran.persiangig.com/other/297285_1812832339142_1790040816_1189694_2009739859_n.jpg


نگاهت را قاب کردم

در قطره های بارانی که

به آغوش دست های به سوی آسمانم می شتابند

امروز جشن شعله های جنگل است

من و تنهایی پیروز می شویم

اتشی بر دامن قلبم می افتد

که تمام فاصله ها را می سوزاند

خاطراتت پاییز را زیباتر می کند

خنده هایت ...

خنده هایت ...

خنده هایت ...

طاقتم طاق می شود

فریاد میزنم

چگونه ثابت کنم

با تو خوشبخت ترین انسانم ؟!


Sama.Non

http://atishbaran.persiangig.com/image/99429u.jpg

http://shoushdata.persiangig.com/Akharin-Ghoroob/Sokoote%20Eshgh.jpg

میگی خستت کردم میگی می خوای دور شی
باشه عشقم رد شو نمی خوام مجبور شی
میگی بی من خوبی قلبمو می کوبی
برو تا راحت شی حالا که آشوبی
میگی بیزار شدی میگی تکرار شدم
من که عشقت بودم باعث آزار شدم
عاشقی زوری نیست غربت و دوری نیست
حالا که میخوای بری رسمش اینجوری نیست
سرت سلامت گل من گوشه ای از دل من
از وفاداری دنیا این شده حاصل من
بهانه هات خیلی کمه تو هم یکی مثل همه
این گذشتن از وجودم یادگار عشقمه

همه خوبن ما بد ...سادگیم قلبتو زد
میگی فراموش می کنی بی صفتی تا این حد

بعد از این می خندم به دل بازندم
روی هر چی سادگیمه چشامو می بندم
دوباره باز از نو خطی زدی دنیا رو
دیگه اصراری نیست هر کجا خواستی برو

میگی قسمت این بود دیر میای میری زود
بی تعارف بردی بازی خوبی بود


سرت سلامت گل من گوشه ای از دل من
از وفاداری دنیا این شده حاصل من
بهانه هات خیلی کمه تو هم یکی مثل همه
این گذشتن از وجودم یادگار عشقمه

سرت سلامت گل من گوشه ای از دل من
از وفاداری دنیا این شده حاصل من
بهانه هات خیلی کمه تو هم یکی مثل همه
این گذشتن از وجودم یادگار عشقمه

سرت سلامت گل من ؛ رضا صادقی

دفتر سارا ...


معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد . . .

تولدم مبارک

ستاره

dc838pysmgpiofd27d5c.gif

فقط تو از جنس دل من بودی

. . .

یاد آن روز ها

چنان رنگ دلتنگی را بر بوم دلم می پاشد

که فقط تاریکی می ماند

چشم هایم را می بندم

هنوز مژه هایم به هم نرسیده

اشک هایم می گریزند

مرا تنها می گذارند با تو

با صدای مکرر خنده ی تو

تاریکی امان نمی دهد

فقط

فقط یک ستاره

که هر شب جور لبان تو را می کشد

ستاره ی دوست داشتن تو ...!

زیر آسمان که بایستی

دقیقا بالای سرت

بوسه بارانت می کند . . .


http://koumeye-eshgh.persiangig.com/%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%87.gif


غمی غمناک


شب سردي است ، و من افسرده

راه دوري است، و پايي خسته

تيرگي هست و چراغي مرده


مي كنم تنها ، از جاده عبور

دور ماندند ز من آدم ها

سايه اي از سر ديوار گذشت

غمي افروز مرا بر غم ها


فكر تاريكي و اين ويراني

بي خبر آمد

تا با دل من

قصه ها ساز كند پنهاني


نيست رنگي كه بگويد با من

اندكي صبر

سحر نزديك است

هر دم اين بانگ بر آرم از دل

واي،اين شب چقدر تاريك است!


خنده اي كو كه به دل انگيزم؟

قطره اي كو كه به دريا ريزم؟

صخره اي كو كه بدان آويزم؟


مثل اين است كه

شب نمناك است

ديگران را هم

غم هست به دل

غم من، ليك

غمي غمناك است...

سهراب سپهری


یادواره ...

dc838pysmgpiofd27d5c.gif

به هر دری زدم از یادم نرفتی

بلندتر خندیدم

به وسعت فاصله دامن زدم

به جایی که نرسیدم            

تصمیم گرفتم دیوار بسازم

به آخرین آجر که رسیدم

آخ ...

سیلی محکم تنهایی !

دستانم لرزید

تمام دیوار خیالم فرو ریخت

نخیر ...

انگار راهی نیست

جز مرور شبانه خاطراتت

تسلیم !

با اشک برایت آسمان می سازم !


h8fl1h2ss5uhpu1iu11v.jpg

سراب رد پاي تو

سراب رد پاي تو كجاي جاده پيدا شد

كجا دستاتو گم كردم كه پايان من اينجا شد ؟

كجاي قصه خوابيدي كه من تو گريه بيدارم

كه هر شب هرم دستاتو به آغوشم بدهكارم

تو با دلتنگياي من تو با اين جاده همدستي

تظاهر كن ازم دوري تظاهر مي كنم هستي

تو آهنگ سكوت تو به دنبال يه تسكينم

صدايي تو جهانم نيست فقط تصوير مي بينم

يه حسي از تو در من هست كه مي دونم تو رو دارم

واسه برگشتنت هر شب درارو باز ميذارم

سراب رد پاي تو كجاي جاده پيدا شد

كجا دستاتو گم كردم كه پايان من اينجا شد ؟

كجاي قصه خوابيدي كه من تو گريه بيدارم

كه هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهكارم

تو با دلتنگياي من تو با اين جاده همدستي

تظاهر كن ازم دوري تظاهر مي كنم هستي ...


http://iman314.persiangig.com/twolover/25.jpg

خدای مهربانم می خوانمت ...

در آغوشم نمی گیری؟

تو هم باورت نمی شود این گونه خسته باشم؟!


خستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه ام ای خدای مهربونم


عجب دنیایی .. چقدر امشب دلم گرفته اصلا نمی دونم چه جوری شروع کنم
دارم خفه میشم ... شکسته ام به اندازه تمام دروغ های دنیــــــــــــــــــــــ ــــــا

از چی بگم با کی بگم ... اصلا کسی به حرفام گوش می کنه ؟

از این دنیا خسته ام ،
از این همه نقاب از این همه غرور و دروغ خسته ام ...
من از تظاهر دوستی خسته ام ...
من از تموم نبودن ها از شکستن ها خسته ام
من از دیدن کودک یخ زده کنار خیابان زمستان خسته ام
من از نگاه به پیر مرد که چند چسب زخم برای فروش
به دست و تکیه به عصای شکسته اش دارد خسته ام
من از دید و شنید شکار عفت انسان خسته ام
من از شنیدن حوادث دنیا خسته ام
من از تمام تیر های بی چراغ جاده خسته ام
من از تمام مرگ های دنیا خستــــــــــــــــــــــ ـــــــــــه ام

می خوام داد بزنم می خوام گریه کنم خسته ام  کاش بمیرم ای کاش

حسرت مرگ می خورم هر لحظه بیشتر و بیشتر می شکنم

به خــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــدا خسته ام

از این آدم های به اصطلاح ساده ، بی ریا
از این آدم های دروغ گو که حتی با خودشونم صادق نیستن

خستــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــه ام


http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTfC2Fpk1jfd42oi743S84H4ms5kNjyvat37sroYUWPebdW-U8&t=1&usg=__kDcC9ojR0JhrwGFxajhBC6X6asQ=

dc838pysmgpiofd27d5c.gif


http://atishbaran.persiangig.com/image/sjz7sl4danwe9k3sl2nm.bmp


من ستاره می چینم از شب های تنهایی...

و تو پاس می داری حُرمت گربه هایی را

که می آیند و چنگی به تار های دل ما می زنند ...


88/06/11

،؛،؛،؛،؛بزرگداشت حافظ گرامی باد؛،؛،؛،؛،


ln0yr06mh6ic7ibxsz54.jpg

  http://2.srv.fotopages.com/2/17891602.jpg

2wxu4zmmpgbl98iphvog.jpg

http://www.mshams.ir/wp-content/uploads/2010/08/divan-hafez.jpg


9rm1782rq4jdurwjhzh.jpg

دانشمند ، مهندس ، معمار و کارفرما

... سه فرد اول در بیرون کلیسایی ایستاده و مشغول بحث در مورد ارتفاع برج آن بودند. یکی از فروشندگان محل که از آن جا عبور می کرد مسابقه ای پیشنهاد داد؛ او به فشارسنج تازه ای که اخیرا در فروشگاهش انبار کرده بود خیلی می بالید و به منظور تبلیغ آن گفت که هرکدام از آن ها که بتواند ارتفاع دقیق برج را با فشارسنج پیدا کند، جایزه ای خواهد گرفت.

دانشمند فشار هوا را یک بار در پای برج و بار دیگر در بالای آن به دقت اندازه گرفت و از روی تفاوت فشار، ارتفاع برج را محاسبه کرد.

مهندس ضمن تمسخر روش دانشمند، به بالای برج رفت، فشارسنج را به پایین انداخت و مدت زمان افتادن آن را اندازه گرفت.

در این میان معمار بود که در میان شگفتی همگان دقیق ترین پاسخ را داد؛ او صرفا وارد کلیسا شد و فشارسنج را در ازای اجازه دیدن نقشه های اصلی کلیسا به خادم کلیسا داد!

بسیاری از مسائل طراحی نیز ممکن است هدف چنین برخوردهای متنوعی قرار گیرند، ولی کارفرمایان به ندرت دوراندیشی فروشنده ماجرای یادشده را دارند.


پ.ن : زندگی آسان تر از آن چیزی است که ما می اندیشیم!

باغ بی برگی ...

آسمان را گرفته تنگ در آغوش

ابر با آن پوستین سرد نمناکش

باغ بی برگی

روز و شب تنهاست !

با سکوت پاک غمناکش

ساز او باران ، سرودش باد

جامه اش شولای عریانی است

ور جز اینش جامه ای باید ،

بافته بس شعله ی زر تار و پودش باد

گر بروید یا نروید ، هر کجا که خواهد یا نمی خواهد

باغبان و رهگذاری نیست

باغ نومیدان،

چشم در راه بهاری نیست

گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد

ور به رویش برگ لبخندی نمی روید

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟

داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید

باغ بی برگی

خنده اش خونی است اشک آمیز

جاودان بر اسب یال افشان ِ زدش می چمد در آن

پادشاه فصل ها پاییز ...


مهدی اخوان ثالث " م. امید "

تهران -خرداد ماه 1335

vbav9h0uf9k40c0fpdyq.jpg

یکی بود یکی نبود ...



رفتی و از خاطرت رفت که چه خاطراتی داشتیم
واسه فرداهای با هم ، چه قرارها که نذاشتیم
رفتی و رفت از خیالت که خیالت زندگیم بود
اگه اشتباهی کردم به خدا از سادگیم بود

چه تو قصه ، چه حقیقت ، یکی بود یکی نبود
این جدایی های مبهم ، کار دنیای حسوده
آخر حکایت عشق ، نرسید کلاغ خونه
شده ایم پایان کهنه ، واسه دنیا یه بهونه

دلک مونده و روندم ، شد بازیچه ی هر دست
دیگه باورش نمی شه که هنوزم هست و زنده است
تو نموندی ، مونده یادت که برام موند یادگاری
دارم از نفس می افتم ، از دلم خبر نداری

چه تو قصه ، چه حقیقت ، یکی بود یکی نبود
این جدایی های مبهم ، کار دنیای حسوده
آخر حکایت عشق ، نرسید کلاغ خونه
شده ایم پایان کهنه ، واسه دنیا یه بهونه

عجب نقره داغی ...


bvtyfo8l2qklngn4ngsr.jpeg


پشت این دیوار کتیبه ای می خراشند می شنوی ؟

میان دو لحظه ی پوچ در آمد و رفتم

...

انگار دری به سردی خاک باز کردم

گورستان به زندگی ام تابید

بازی های کودکی ام ، روی این سنگ های سیاه پلاسیدند

سنگ را می شنوم : ابدیت غم

کنار قبر انتظار چه بیهوده است 


پ.ن : شاید ساعتی بعد نوبت رفتن من و تو باشد !



49947ot7h5d6bg8fnzr.gif

jdhio0i2s9kkg0bbklwg.jpg